loveHidden
دوستدارم خدا جونم.. عشقی که بهم دادی و خیلی دوسشدارم..
یه کوچولو کمتر از تو.. خودتم خوب میدونی چقده..
دو شنبه 23 بهمن 1391برچسب:, :: 12:15 :: نويسنده : raha
این جمله روهیچ وقت فراموش نکن: از کسی که دوستش داری ساده دست نکش شايد ديگه هيچ کس رو مثل اون دوست نداشته باشی و از کسی هم که دوستت داره بی تفاوت عبور نکن چون شايد هيچ وقت ،هيچ کس تو رو مثل اون دوست نداشته باشه.
این رو هم یادت نره که: زندگی دو روزه.یه روز با تو یه روز برعلیه تو. آن روز که با توست مغرور نشو و آن روزکه برعلیه توست نا امید نشو.
شنبه 21 بهمن 1391برچسب:, :: 14:25 :: نويسنده : raha عزیز من ببخش که تو خیالمم حتی بوست نمی کنم این دیگه بار آخره دارم باهات حرف میزنم
همیشه از همان ابتدای آشناییمان در هراس چنین روزی بودم و کابوس خداحافظی را میدیدم اکنون شد آنچه نباید میشد ... خداحافظ دلیل بودنم خداحافظ جمعه 20 بهمن 1391برچسب:, :: 19:17 :: نويسنده : raha
هرگزلحظات با تو بودن را از یاد نخواهم برد .هرگز لبخند های ملیح وبی ریایت را از یاد نخواهم برد.لحظات در گذر است ودقیقه دقیقه های ساعت برایمان مهم است زیرا که دیگر تکرار نمیشوند شاید روزگاری یادمان آری که دیگر هیچ نشانی از ما نباشد اما برگه ها بیانگوی دوستی بین ماست .بدان که هرگز ازخاطرم نمی روی وبا تو بودن برایم لذت بخش است . اینک تو را به خدای زیبایی ها میسپارم روزها ازپی هم میگذرند ونشانی از خود باقی نمی گذارند ولی ای تنهاترین رویای عشق هیچ چیز خیال تورا از من جدا نمی کند جمعه 20 بهمن 1391برچسب:, :: 19:3 :: نويسنده : raha
خدا مشتی خاك را بر گرفت. می خواست لیلی را بسازد، از خود در آن دمید و لیلی پیش از آن كه با خبر شود عاشق شد. سالیانی است كه لیلی عشق می ورزد، لیلی باید عاشق باشد. زیرا خداوند در آن دمیده است و هركه خدا در آن بدمد، عاشق می شود. جمعه 20 بهمن 1391برچسب:, :: 16:3 :: نويسنده : raha
صبر کردن دردناک است
و فراموش کردن دردناک تر
ولی از این دو دردناک تر این است که ندانی باید صبر كنی یا فراموش
![]() جمعه 20 بهمن 1391برچسب:, :: 15:56 :: نويسنده : raha روزگاری خواهد رسید که در آغوش دیگری خفته ای به یاد من ستاره هارا خواهی شمرد تا آرام شوی دلت هوایم را خواهد کرد به یاد خواهی آوردبا هم بودن هایمان را به یاد خواهی آورد اشکهایم را به یاد خواهی آورد خنده هایم را به یاد خواهی آورد آغوشم را مطمئنم در ان لحظه در دلت می گویی :من آغوشت را می خواهم... جمعه 20 بهمن 1391برچسب:, :: 15:32 :: نويسنده : raha
به نـــام خـــــدای قصـــــــہ هـــــا
یکی بــــــــود یکی نبود داستـــــــــان زندگی ماست همــیشـــہ هــین بوده یکی بوده ویکی نبــــوده ، برایم مبهم اســـت که چرا در اذهان شرقی مان باهم بودن وباهم سـاختن نمیگنجد وبـــرای بودن یکی،بــــایددیگرے
نباشدهیـــــــچ قصـــہ گویی نیست که داستانش اینــــگونه آغازشودکــه یکی بود دیـــــگرے هم بود؛همـــہ با هم بــــــودند؛ومااســـــیراین قصــــــــــہ ے کهـــن براے بــــودن یــــکی، دیـــگرے رانیــــست میکنــــیم،انــــگارکـــــــــــه هیچکــــس نمیـــــداند،جزمـــــــــــا وهیچکـــــــس نمیفـــهمدجـــــــــزما،وخلاصــــــــــــہ ے کــــــــــلام آنـــکس که نمیـــــــداند ونمیفهمـــــدارزشـــی نــــــــــــدارد حتـــــــی بــــــــــراے زیــــــستن؛ومتاسفـــــــانــــہ ایــــن هـنرے اســــت کـــــــــہ آ نــــــــراخـــــــوب آمـــــوخــــتـــہ ایم هنـــــــــر: بـــــــــــــــــــــــــــودن یــــــــــــــکی ونـــــــــبــــــــــــــــودن دیـگرے پنج شنبه 19 بهمن 1391برچسب:, :: 13:34 :: نويسنده : raha
عشق پنج شنبه 19 بهمن 1391برچسب:, :: 13:33 :: نويسنده : raha دیوونه ی نگاهتم. وقتی بهت زل می زنم
پنج شنبه 19 بهمن 1391برچسب:, :: 13:31 :: نويسنده : raha درباره وبلاگ پيوندها
نويسندگان
|